متکی باش به دستان و به پاهای خودت
در زمستان نشوی گرم بجز " های" خودت
توی این شهر پی آدم صادق تو نگرد
ما که رفتیم و ندیدیم ؛ بمان جای خودت
تو خودت عاشق خود باش و مشو عاشق کس
مثل من باش و بشو عاشق لیلای خودت
دل نسوزان و مکن یاری این قوم حسود
تو فقط باش به فکر خود و فردای خودت
به جهنم که کسی مونس و همدم نشده !
تا نشد سرد بخور اندکی از چای خودت
"منزوی" باش و بخوان شعر و غزل های"فروغ"
که دهی با غزلی ناب تسلای خودت
علی_قهرمانی
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری