شب، شمع یک طرف، رُخِ جانانه یک طرف
من یک طرف در آتش و پروانه یک طرف
افکنده بهر صیدِ دل من ز زلف و خال
دام بلا ز یک طرف و دانه یک طرف
از عشق او، به گریه و در خنده روز و شب
عاقل ز یک طرف، دل دیوانه یک طرف
بر هم زدند مجمعِ دلهای عاشقان
باد صبا ز یک طرف و شانه یک طرف
ترک شراب کردم و ساقی به عشوه گفت
پیمان ز یک طرف، من و پیمانه یک طرف
ایمان و کفرِ زلف و رُخش دل چو دید، گفت
رهِ کعبه یک طرف، رهِ بتخانه یک طرف...
رفعت_سمنانی
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری