من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد
نمیدانستم وقتی فروغ میگوید مرا بپیچ در حریر بوسه ات
چه لذتی میان پیچیده شدن در حریر بوسه هایت هست
آخر از کجا باید میفهمیدم وقتی آیدا با عنوان خدای کوچک من
خوانده میشود، چه حضی میبرد
چطور باید درک میکردم در بند آغوش تو بودن عین رهاییست؟
چه میدانستم یک نفر می آید و میتواند بشود
شهرت، کشورت، خانواده ات،
من شبیه حال بودن با تو را قبل تو زندگی نکردم
اگر این روزهایم زندگیست
پس روزهای قبل آمدنت به زندگی ام را چه بنامم؟
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری