‌‌
مگو چنین و چنانم که من زیاد شنیدم
من از پیاله‌ی خالی صدای باد شنیدم

به چشمهای خودم اعتماد داشتم اما
دروغهای بزرگی از اعتماد شنیدم

بتی شکست ولی بت پرست "فلسفه" می‌بافت
چقدر وصف مریدانه از مراد شنیدم

به "خنده" ساقی "سبابه بوس" وقت اذان گفت
ریاست هر چه که از اهل اعتقاد شنیدم

"شعار" مرگ به دیوار کاخ شاه نوشتند
اگر چه از لبشان "آه" زنده باد شنیدم

صدای هق هق ابر بهار آمد و آن را
منِ خزان زده چون نغمه‌های شاد شنیدم

دروغ و خنده و آه و شعار و فلسفه کافیست
مگو چنین و چنانم که من زیاد شنیدم

سید_سعید_صاحب_علم