مادر! گناه زندگیم را به من ببخش
زیرا اگر گناه من این بود، از تو بود

هرگز نخواستم که ترا سرزنش کنم
اما ترا به راستی از زادن چه سود؟

در دل مگو که از تو و رنج تو آگهم
هرگز مرا چنانکه خودستی گمان مدار...

دردم یکی نبود که زودش دوا کنی
آن به که دل نبندی ازین پس به کار من

مادر! من آن امید ز کف رفته توام
کز هر چه بگذری، نتوانی بدو رسید...

مادر! من آن امید ز کف رفته توام
درد مرا مپرس و گناه مرا ببخش...

مادر! تو بی گناهی و من نیز بی گناه
اما سزای هستی ما، در کنار ماست

از یکدگر رمیده و بیگانه مانده ایم
وین درد، درد زندگی و روزگار ماست


نادر_ نادرپور