ای گفتن از تو در شب ممنوعه‌ام خیال
آغوش تو برای من انگاره‌ای محال

سیب رسیده‌ای که مرا رانده از بهشت
صدبار بهتر است از افتاده‌های کال

پرسیده‌ای چه می‌کنی و کیستی؟ مپرس!
ای آخرین جواب من از اولین سؤال

با دیگران قیاس حلال و حرام کن
حرف حرام می‌شکند حرمت حلال

از استکان لب زده‌ات می‌خورم،
تو را
می‌بوسم از دریچهٔ ممکن‌ترین مجال

انگشت می‌کشی به گریبان و شامه‌ام
دنبال عطر توست فراسوی این جدال

تو‌ وقت دیدن عطشم کور، کور، کور
من پای گفتن هوسم لال، لال، لال

آینده کو؟ گذشته کجا رفت؟ کاشکی
درهای لحظه را بگشاییم رو به حال


مهدی_فرجی