تو ڪه از عشق و محبت زبانزد شده ای
باز با این دل شیدایے من بد شده ای
شعرم آتش شد و آتشڪده اے از دردی
تو به آتشڪده ے عشق ڪه موبد شده ای
اوج ایمان من آن گرمے دستان تو بود
تازگیهاے چه ڪنم هے بد و مرتد شده ای
گر بخندے و ڪنے اخم هنوز گیرایی
آتش عشقے و هر روز مشدد شده ای
رو براهم ڪه دلم را به خودم بسپارم
بر سر راه دل و عقل چرا سد شده ای
یک ڪمک حال دلت پیش دلم جا مانده
دست رد مے زنے و حال مردد شده ای
ڪوچه آذین شده با شعر ڪه قدم زنجه ڪنی..
تو ڪه هر روزه از این ڪوچه ے ما رد شده اے
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری