هرگز شده در باورِ خود گُم شده باشی
یا سوژهی حَرّافیِّ مَردم شده باشی
آئینهی غمدارِ کسی باشی و هر شب
در حسرتِ یک لحظه تبسم شده باشی
تاراجِ غمی زخمه زده بر دل و جانت؟
فرقی نکند دلبرِ چَندُم شده باشی
آیا شده از غصه دلت خون شده باشد
با _خاطره_ درگیرِ توَهُم شده باشی
دستی نرسد... دست تو را عشق نگیرد!
چون خوشهی نارستهی گَندم شده باشی
دل خستهتر از قلب تَرَک خورده چه بوده؟
پیش آمده محتاج تَرحُم شده باشی.
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری