مستانه مستم میکنی، دل را زدستم میکنی...
گه باده نوشم ای صنم،گه می پرستم میکنی
در سوزو تابم میکنی، هردم خرابم میکنی...
گه می نوازی ماه من،گاهی زهستم میکنی
حیران شدم در کار تو،درمانده از رفتار تو...
هم می گشایی پای را،هم قفل و بستم میکنی
با من نگویی چیستی، اهل کجا یا کیستی...
گاهی بلندم میکنی، گاهی تو پستم میکنی
آتش زدی کاشانه را،بردی دل دیوانه را...
هم شاد شادم ای صنم،هم غم پرستم میکنی
بگرفته ای جان مرا،کردی به زندانت مرا...
می بخشیم عالم به من، گه ورشکستم میکنی
دل را به زاری می بری،اندرخماری می بری
خوبم که آزردی مرا،آنگه تو مستم میکنی...
مولانا
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری