برگشته بودی بشکنی من را، شکستی
این زخم ها جز با نمک درمان نمی شد
ممکن نبود اصلا مرا از نو بسازی
تا آن خرابه کاملا" ویران نمی شد

کارش به طغیان می کشد رودی که یک صد
راه وصالش را به دریا بسته باشد
اما اگر دریا نخواهد رود خود را
اما اگر رود از دویدن خسته باشد

می ترسم و اصلا" برای تو مهم نیست
لعنت به این دلشوره های دخترانه
حالا کجایی با تعجب پس بگیری
بغض مرا از دیگران شانه به شانه

دیگر حواس پرت من پیش خودم نیست
یادم نمی ماند تمام حرف ها را
مادر نمی داند که دلتنگ تو هستم
وقتی نشسته می گذارم ظرف ها را

از خانه بیرون می زنم در کوچه ها هم
دنبال ردپای تو در برف هستم
گم می شوم در بین عابرهای این شهر
این روزها یک دختر کم حرف هستم

هربار بادی آمد از شهر تو، گفتم
شاید همین از بین موهایش گذشته
تو مثل دنیای منی هرچند دنیا
این روزها از خیر دنیایش گذشته

شاعر شدم تا در خیابان های این شهر
با این جنون لعنتی درگیر باشم
آهو همیشه در پی یک تکیه گاه است
ترجیح دادم در نبودت شیر باشم