کاش میشد که تـورا مثلِ طلا آب کنم
بتـراشـم بـدنـت را اثـری نـاب کنم

بگـذارم بـه سرت تـاجِ طلاکوب شده
و بـه گیسوی تو یک شاپره قلاب کنم

بکشـم طاقِ عقیـقی بـه خَـمِ ابرویت
تا که ابـروی تورا جلوه ی محراب کنم

نوری از پرتو خورشید به چشمت بزنم
بـرقِ چشمانِ تـورا تابشِ مهتاب کنم

هر چه شیرینی دنیاست به هم آمیزم
شهدِ لبهـای تو را طعم شکر ساب کنم

و بـه بـالایِ لبـت خالِ سیـاهی بزنم
تا که این منظره را کامل و جذاب کنم

بعد ازآن در رخِ تـو محوِ تماشا بشوم
باخیالِ نفست چشمِ خودم خواب کنم

مثلِ بت زیرِ قدمهاۍتو من سجده زنم
بت پرستی ز تـورا بیـنِ همه باب کنم