دیوانه شدم در پی آن صورت شهناز
تا باز شود این گره از نقطهء آغاز

جانم به لبم دل چه کشیداز رخ و مویت
سردار منی پیش تو من رتبهء سرباز

شاعر شدم از عشق تو انگار ندیدی
فریاد زدم اسم تورا با لب آواز

دربند توام تا به ابد هرچه که باشی
غیراز تو نباشد به دلم آن گل تن‌ناز

این باده ی مستانه به غیر از تو نگیرم
جام می ما ریخته بر صورت اعجاز

همراه کسی نیست به غیراز تو وجودم
غیراز تو کجا باز کنم این غم و این راز

بر چشم ترم اشک زهجران تو خون شد
با آه نبودت بکشم غصهء خود باز

افسوس بر این سوخته هیچت نظری نیست
باز آ که دلم با رخ تو کوک شود ساز

شاید که خدا خواهد و من سوی تو آیم
شوقم به تو بسیار،ولی کو پر پرواز