مردم از حسرت دیدار تو در تنهایی
سمت این کلبه ویرانه من می آیی
طرح زیبای تو را ساخته ام در ذهنم
گرچه زیباست صد افسوس که در رویایی
دردم این نیست که لب تشنه بمیرم اما
مشکل اینجاست بمیرم وسط دریایی
سرخوشی ، مست و غزلخوان هستی
بی خیال از من از درد و غم دنیایی
من خراب توام و شهره این شهر شدم
مانده برجا ، من و شهر و غم این رسوایی
باورم نیست که با دیدن یک لحظه ی تو
قد یک عمر بماند به سرم شیدایی
ذهن من یکسره در گیر تماشای تو شد
گر چه از چشم ترم دوری و ناپیدایی
#حسام
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری