بیا لبریز کن با عشق خود این قلب خالی را🦋
مدارا کن، مبادا بشکنی ظرف سفالی را

چه افشا میکنی ای عشق بین جمع عاقل ها؟
کسی باور نخواهد کرد حرف لاابالی را !

به زلف یار می اندیشم، از اغیار می پوشم
چه می فهمد کسی معیار این نازک خیالی را؟

برای عاقلان در اینکه من دیوانه ام این بس
که در زلف تو جویم چاره ی آشفته حالی را …

همیشه دسترنج عشق، شد پامالِ بی مهری
مبادا پیش پا افتاده گیری باغ قالی را !

بدان ای ماهی غافل که تنها پاسخش مرگ است
اگر قلاب دارد با خود این شکل سوالی را

دریغا دیگر از چشمان تو شعری نمی گویند
چرا نادیده می گیرند این مضمون عالی را؟