‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍

‍ از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکِن عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران وای به حال دگران

رفته چون مَه به مُحاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

میروم تا که به صاحب نظری باز رَسم
محرم ما نبود دیده ی کوته نظران

دلِ چون آینه ی اهل صفا می شکنند
که ز خود بی خبرند این زخدا بی خبران

شهریارا غم آوارگی و دربدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران


#شهریار