روزی تو می آیی به دیدارم که دیر است
دل دارم اما جای دیگر او اسیر است

ماهی تویی تو بی وفا ، دریا منم من
در وصل، دریایت به ساحل ناگزیر است

دنیای من بعد از تو خالی از غزل هاست
شاعر که دست از عشق بردارد فقیر است

ما زندگی را باختیـم اما سر ِ هیچ
فردای دنیا میرسد پای تو گیر است

روزی به خود می آیی از درد جدایی
آن روز دنیایت! ز دنیای تو سیر است...