ای مهربان که جاذبه دارد صدای تو
امشب پرنده میوزد از چشمهای تو
امشب حوالیِ تو مِهآلود و مبهم است
امشب شکفته در دلِ باران، هوای تو
چون ذرّه در هوای نگاهت معلّقاند
گنجشکهای گمشده از کهربای تو
گفتم که روبهروی تو آهندلی کنم
امّا نمیگذارد این دلِ آهنربای تو
گرچه تمامِ آینهها صاف و صادقاند
چیزی برای عرضه ندارند جای تو
شبنم به روی تکتکِ گلها نشستهاست
پیداست در حوالیِ من ردّپای تو
امشب، شبی به وسعتِ یلداست، خوبِ من!
مانندِ قصّههاست شبِ باصفای تو...
یدالله_گودرزی
خوب بودن
زیاد سخت نیست !
کافی است مهربانی کنی ...
زبانت که نیش نداشته باشد
کسی را نرنجاند
همین خوبی است ...
وقتی برای همه خیر بخواهی
همین خوبی است...
وقتی محبتت بی منت باشد؛
وقتی عشق بورزی؛
وقتی زیبایی اشخاص را ببینی؛
وقتی خوبی هایشان را ببینی؛
همین خوبی است ...
مهم نیست که آدم ها چگونه اند،
مهم نیست جواب سلامت را می دهند یا نه ...!
تو سلام کن
همین خوبی است ...
مهم این است که تو خوب باشی...!
آن ها روزی دلشان برای
خوبی هایت تنگ مي شود ...!
جنگلی سبزم ولی کم کم کویرم می کنی
من میانسالم ؛ تو داری زود پیرم می کنی
نیمه جانم کرده ای در بازی جنگ و گریز
آخر از این نیمه جانم نیز سیرم می کنی
این مطیع محض دست از پا خطا کی کرده است؟
پس چرا بی هیچ جرمی دستگیرم می کنی؟
سالها سرحلقه ی بزم رفیقان بوده ام
رفته رفته داری اما گوشه گیرم می کنی!
تا به حال از من کسی شعر بدی نشنیده است
آخرش از این نظر هم بی نظیرم می کنی !
من همان سرباز از لشکر جدا افتاده ام
می کُشی یکباره آیا ‘ یا اسیرم می کنی؟
اصغر_عظیمی_مهر
کاش دلتنگی نیز نامِ کوچکی میداشت
تا به جانش میخواندی:
نامِ کوچکی تا به مهر آوازش میدادی،
همچون مرگ
که نامِ کوچکِ زندگیست
و بر سکّوبِ وداعاش به زبان میآوری
هنگامی که قطاربان
آخرین سوتش را بدمد
و پانوسِ سبز
به تکان درآید:
نامی به کوتاهیِ آهی
که در غوغای آهنگینِ غلتیدنِ
سنگینِ پولاد بر پولاد
به لبجُنبهیی بَدَل میشود:
به کلامی گفته و ناشنیده انگاشته
یا ناگفتهیی شنیده پنداشته.
بیا
با هم قرار بگذاریم
حالا که قرار است یلدا را گرامی بداریم
حالا که قرار است
دلتنگی ها را
پشت سر بگذاریم
حالا که قرار است
پاییز بی وفا را
پشت سر بگذاریم
همدیگر را
یک دقیقه بیشتر دوست بداریم
برای هم
یک دقیقه بیشتر وقت بگذاریم
و تمام طول یلدا را
چشم از تماشای هم بر نداریم
ما به خودمان
به یلدا۹
به باران
به زمستان
یک دوستت دارم بدهکاریم
بیا
دوباره به هم عشق بورزیم
دست در دست هم بگذاریم و
آمدن زمستان را پاس بداریم
خدا را چه دیدی
شاید این زمستان
آغاز عاشقانه هایی باشد
که ما به احساسمان بدهکاریم
حلول یلدا نیکو
خجسته و میمون
امیر_عباس_خالق_وردی
من تورا میخواهم و یاد تو در من ماندنيست
چشم تو چون شاه بیتی در غزلها خواندنیست
روی خود پنهان نکن ای عشق پنهانی من
چهره زیبای تو چون باغ گلها دیدنیست
من به لبهایت طمع کردم،تو رنجیدی چرا
این نباشد خبط من،لبهای تو بوسیدنیست
گفته بودی قلب پرخون خواهی و آه جگر
چون منی دیوانه قلبش را به یغما بردنیست
رفتی و با رفتنت ابری شد این شبهای من
نور خورشیدم، نتابی ابر غم باریدنیست
حالتی دارم میان رویش و پرپر شدن
حالت عشق است،این احساس من ناگفتنی ست
کی رسد آندم که جانی گیرم از چشمان تو
جان شیرین هم بپای ناز چشمت دادنیست ...