اگر می شد برایت می نوشتم روزهایم را
و سهم چشم هایم را ، سکوتم را ، صدایم را
اگر می شد برای دیدنت ، دل دل نمی کردم
اگر می شد که افسار دلم را ول نمی کردم !
دلم را می نشانم جای یک دلتنگی ساده
کنار اتفاقی که شبی ناخوانده افتاده
همیشه بت پرستم ، بت پرستی سخت وابسته
خدایش را رها کرده ، به چشمان تو دل بسته
تو هم حرفی بزن ، چیزی بگو ، هر چند تکراری
بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری ؟!
خودم می دانم از چشمانت افتادم ، ولی این بار
بیا و خورده هایم را ز زیر دست و پا بردار
ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا میفرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
میبینمت عیان و دعا میفرستمت
″تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب″
جان عزیز خود به ″نوا″ میفرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
میگویمت دعا و ثنا میفرستمت...
یوسف مرادعلی وند
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
علیرضا عباسی
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟