دل دادهام بر باد، بر هر چه باداباد
مجنونتر از لیلی، شیرینتر از فرهاد
ای عشق از آتش، اصل و نسب داری
از تیره دودی، از دودمان باد
آب از تو طوفان شد، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران
هر کوه بیفرهاد، کاهی به دست به باد
هفتاد پشت ما، از نسل غم بودند
ارث پدر ما را، اندوه مادر زاد
از خاک ما در باد، بوی تو میآید
تنها تو میمانی، ما میرویم از یاد
عصرِ زیباتون بدون دلتنگی
آرزویم این است ؛
که دلت خوش باشد ...
نرود لحظه ای از ...
صورتِ ماهت لبخند ...
نشود غصّه ...
کمی نزدیکت ...
لحظه هایت ...
همه زیبا و قشنگ ...
از خـدا می خواهم...
که تو راسالم و ...
خوشبخت بدارد همه عمر
و نباشی دلتنگ ...
و بدانی که کسی هست هنوز ...
که تو را یاد کند
عصر زیباتـون گــلـبــارون
روزگارتون بر وفق مراد
درکوی خرابات ، کسی را چه نیاز است
هشیاری و مستیش ؛ همه عین نماز است
اسرار خرابات ، بجز مست نداند
هشیار چه داند ، که در این کوی چه راز است ؟
خواهی که درون حرم عشق ، خرامی
در میکده بنشین ، که ره کعبه دراز است
از میکده ها ناله ی جانسوز ؛ برآمد
در زمزمه ی عشق ، ندانم که چه ساز است !.
دنبال تو
میگردم
مانند واژه ای محال
مانند غنچه ای در میان هزاران خار
مانند گلی از ایل و تبار باران
مانند شعری شبیه فردا
مانند ترانه ای در میان انتظار
مانند نگاهــی از پشتِ پنجره
دنبال تو می گردم
دنبال تویی که زندگی گمشده ام هستی
مانند کبوتری اسیر طوفان
مانند گلی تشنه ی باران
مانند قاصدکی در مشتِ تگرد
مانند تویی
شبیه تمامم ..