دلمان برای روزهای خوبمان، تنگ شده… روزهایی که می شد در پیاده روهای ساده ی شهر قدم زد و شاد بود، شب هایی که می شد نگران هیچ چیز نبود و خوابید و آخرِ هفته هایی که می شد سفر کرد و از تهِ دل خندید… دلمان لک زده برای یک قُلُپ چای که بدون بغض و حسرت از گلویمان پایین برود… قمار سختی بود! ما تمام دلخوشی مان را پای سادگی هایمان باختیم…
زیبایے زندگے!!!! در انچه بدست مے آوریم نیست زیبایےزندگے به راهیست که رفته ایم…. ما در هیچ سرزمینے زندگے نمیکنیم منزل حقیقی ما قلب کسانے است که دوستشان_داریم…!