پیرمرد گفته بود: من پادشاه «سالیم» هستم.
مرد جوان، معذب و شگفتزده، پرسید: چرا یک پادشاه با یک چوپان حرف میزند؟
دلایل زیادی برای این کار وجود دارد. ولی باید گفت که مهمترین آنها اینست که تو قادر بودهای که «افسانۀ شخصی» خودت را متحقق کنی.
مرد جوان نمیدانست «افسانۀ شخصی» یعنی چه.
منظور آن چیزیست که تو همیشه آرزو داری که انجام دهی. هر یک از ما از ابتدای جوانی میداند که «افسانۀ شخصی»اش چیست.
در آن سن و سال همه چیز روشن و واضح است، همه چیز امکانپذیر است و آدم نمیترسد که خیالبافی کند و هر چه را که در زندگی دوست دارد مجسم کند و آرزو کند. معذالک با گذشت زمان، نیرویی اسرارآمیز شروع به مداخله میکند تا ثابت کند که تحقق «افسانۀ شخصی» محال است.
مرد جوان، معذب و شگفتزده، پرسید: چرا یک پادشاه با یک چوپان حرف میزند؟
دلایل زیادی برای این کار وجود دارد. ولی باید گفت که مهمترین آنها اینست که تو قادر بودهای که «افسانۀ شخصی» خودت را متحقق کنی.
مرد جوان نمیدانست «افسانۀ شخصی» یعنی چه.
منظور آن چیزیست که تو همیشه آرزو داری که انجام دهی. هر یک از ما از ابتدای جوانی میداند که «افسانۀ شخصی»اش چیست.
در آن سن و سال همه چیز روشن و واضح است، همه چیز امکانپذیر است و آدم نمیترسد که خیالبافی کند و هر چه را که در زندگی دوست دارد مجسم کند و آرزو کند. معذالک با گذشت زمان، نیرویی اسرارآمیز شروع به مداخله میکند تا ثابت کند که تحقق «افسانۀ شخصی» محال است.
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری