Mirar
Blog
Mercado
Páginas
Más información
Posts
Usuarios
Grupo
Foro
Trabajos
Financiaciones
انگار زمان را گم کرده ام کجاست شوق ماندن که حتی شوقی برای رفتن هم نیست خواب در چشمانم غوطه ور می شود
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود نی نام زما و نه نشان خواهد بود زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل زین پس چو نباشیم همان خواهد بود خیام
ای دل چو زمانه میکند غمناکت ناگه برود ز تن روان پاکت بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
عمرت تا کی به خودپرستی گذرد یا در پی نیستی و هستی گذرد می خور که چنین عمر که غم در پی اوست آن به که بخواب یا به مستی گذرد خیام
برخیز و بیا بتا برای دل ما حل کن به جمال خویشتن مشکل ما یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
Cargar más
Está a punto de comprar los artículos, ¿desea continuar?