یک مشت تنهای اندوهگینِ به قدر کفایت دوستداشتهنشدهی حفظ ظاهر کرده!
یک مشت خستهی بیش از مرزِ طاقت جنگیدهی فراموش شده!
یک مشت بغضِ متحرک و حسرت آرزوهای بسیار بر دوش!
به هم توجه کنیم کمی! به جز ما کسی نمیفهمد در این گوشهی جغرافیا چقدر زندگی را سخت سپری کردیم و چقدر سخت به سادهترین نیازهای یک انسان رسیدیم و چه آرزوهای بزرگ و چه دستان کوچکی داشتیم!
ما نیاز داریم به هم محبت کنیم و نیاز داریم همدیگر را دوست بداریم و نیاز داریم برای شادی و لبخند همدیگر - شده به قدر واژهای و حرفی و لبخندکوچکی- کاری کنیم!
ما؛ تاولهای زیادی بر پا و زخمهای عمیقی بر دل! ما؛ تشنهی ذرهای توجهِ بیچشمداشت و عشقِ راستین!
ما، برای زندگی دویده و از زیستن بازمانده...
#نرگس_صرافیان_طوفان