در نهانخانه عشرت صنمي خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
عاشق و رندم و ميخواره به آواز بلند
وين همه منصب از آن حور پريوش دارم
گر تو زين دست مرا بي سر و سامان داري
من به آه سحرت زلف مشوش دارم
گر چنين چهره گشايد خط زنگاري دوست
من رخ زرد به خونابه منقش دارم
گر به کاشانه رندان قدمي خواهي زد
نقل شعر شکرين و مي بي غش دارم
ناوک غمزه بيار و رسن زلف که من
جنگ ها با دل مجروح بلاکش دارم
حافظا چون غم و شادي جهان در گذر است
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
Mi piace
Commento
Condividi
Mona2
Ellimina il commento
Sei sicuro di voler eliminare questo commento ?