شبی با ما خیال خویشتن را میهمان گردان 
ز باغ عارض خود مجلسم را بوستان گردان 
 
به زیبایی و رعنایی برون آ یک ره از خانه 
ز رخ بنما گلستان و ز قد سرو روان گردان 
 
هوس دارم از آن نرگس نگاهی، سوی من بنگر 
چو چشم ناتوان خود مرا هم ناتوان گردان 
 
خدا را چند سوزم ز آتش بی مهری آن مه؟ 
بده صبری مرا یا با من او را مهربان گردان 
 
غم عشق تو دارد پایمالم تا شوم کشته 
تو هم با او جفا را بهر قتلم هم عنان گردان 
 
چه پنهان می شوی، بنمای روی خویش خلقی را 
چو خسرو هر طرف از عشق خود بی خانمان گردان
		
Like
			
			 Comment 		
	
					 Share				
						 
											 
		 
			
ارشان (جواد) صابر مختاری
Delete Comment
Are you sure that you want to delete this comment ?