کارِ عالم نیک دیدم، هیچ بر بنیاد نیست
بر دلِ خاصان ز عالم جز غم و بیداد نیست
دادهام انصاف و شد معلومِ من کاندر جهان
هیچکس را خاطری از بندِ غم آزاد نیست
من که از من عالمی شادند، چون میبنگرم
طبع من یک ساعت از گردونِ گردان شاد نیست!
آنچنان از خوشدلی دورم که اندیشم که من
خوشدل و آسوده کِی بودم، مرا بر یاد نیست!
خانهی گِل گرچه آباد است ما را، زآن چه سود؟
چون زمانی حجرهی دل از طَرَب آباد نیست...
مجیر_بیلقانی
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری