با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشهی من ثبت می شود
این لحظهها عزیزترین یادگار تو
از هر طرف نرفته به بن بست میرسیم
لعنت به روزگار من و روزگار تو
تا دست هیچکس نرسد تا ابد به من
میخواستم که گم بشوم در حصار تو
احساس میکنم که جدایم نمودهاند
همچون شهاب سوختهای از مدار تو
آن کوپهی تهی منم آری که ماندهام
خالیتر از همیشه و در انتظار تو...
Gefällt mir
Kommentar
Teilen
علیرضا عباسی
Kommentar löschen
Diesen Kommentar wirklich löschen ?
Mona2
Kommentar löschen
Diesen Kommentar wirklich löschen ?