عاشق شاعر دلسَرد نشو میبازی
همدم و همسفرِ دَرد نشو میبازی

با توام دست از این رنگ تباهی بردار
اینهمه رنگ, تو هم زَرد نشو میبازی

شاعرم گاه به دیوانگیم مشهورم
عاقلی کن و تو هم طَرد نشو میبازی

پشت هر شعر بدان شاعر بیماری هست
مست و دلداه این فَرد نشو میبازی

من فقط قافیه و حرف به هم میبافم
و تو هم همدم این مَرد نشو میبازی

رک و روراست بگویم که پر از تشویشم
آتشی در بر من سَرد نشو میبازی

و رفیقیم من و جاده و درد و غم تو
دم به دم واژه برگرد نشو میبازی...