عاشق شاعر دلسَرد نشو میبازی
همدم و همسفرِ دَرد نشو میبازی
با توام دست از این رنگ تباهی بردار
اینهمه رنگ, تو هم زَرد نشو میبازی
شاعرم گاه به دیوانگیم مشهورم
عاقلی کن و تو هم طَرد نشو میبازی
پشت هر شعر بدان شاعر بیماری هست
مست و دلداه این فَرد نشو میبازی
من فقط قافیه و حرف به هم میبافم
و تو هم همدم این مَرد نشو میبازی
رک و روراست بگویم که پر از تشویشم
آتشی در بر من سَرد نشو میبازی
و رفیقیم من و جاده و درد و غم تو
دم به دم واژه برگرد نشو میبازی...
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
یوسف مرادعلی وند
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
علیرضا عباسی
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
ارشان (جواد) صابر مختاری
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟