مرغ محبتم من ، كي آب و دانه خواهم  
با من يگانگي كن ، يار يگانه خواهم  
  
شمعي فسرده هستم ، بي عشق مرده هستم  
روشن گرم بخواهي سوز شبانه خواهم  
  
افسانه محبت ، هر چند كس نخواند  
من سر گذشت خود را ، پر زين فسانه خواهم  
  
بام و دري نبينم ، تا از قفس گريزم  
بال و پري ندارم ، تا آشيانه خواهم  
  
تا هر زمان به شكلي ، رنگي بخود نگيرم  
جان و تني رها از ، قيد زمانه خواهم  
  
مي آنقدر بنوشم ، تا در رهت چو بينم  
مستي بهانه سازم ، گم كرده خانه خواهم 
 
معینی کرمانشاه
		
Me gusta
			
			 Comentario 		
	
					 Compartir				
						 
											 
		