هزار فلسفه دارد كسی که مجنون است
به ويژه آنكه جنون را بهعشق مديون است
طلا كه هيچ، كه از اشک نيز پاکتر است
حسابِ هركه سرش از حساب بيرون است
خراب میشوم از ديدن و نديدن تو
كه چشمهای خمارِ تو مست و میگون است
غم ِ تو خون ِ دلم را بهشیشه ریخته است
تو لاك میزنی آرام و من دلم خون است
"ز گريه مردم چشمم نشسته است به خون
ببین که در طلبت حال مردمان چون است"
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری