🌿
باز دیشب حالت من، حالتی جانکاه بود
تا سحر سودای دل با ناله بود و آه بود
چشم، شوق گریه در سر داشت، من نگذاشتم
ورنه از طوفان روح من خدا آگاه بود
صحبت از ما بود و من در پرده کردم شِکوهها
شرم، رهزن شد و الاّ اشک من در راه بود
کاشکی سر بشکند، پا بشکند، دل نشکند
سرگذشت دل شکستن بود و بس جانکاه بود
سوختم از آتشت، خاکسترم بر باد رفت
داستان عشق ما کوتاه و بس کوتاه بود
مهدی اخوان ثالث
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری