بانوی من
ای تو زیبا رو...
اگر روزگار اختیارش با من بود
خورشید و ماه را به تو تقدیم میکردم...
زمین را حول محور چشمانت میچرخاندم...
درختان را به رقص در میاوردم
خوش اواز ترین بلبلان را محیا میکردم برایت
تا به رهبری صدایت
زیباترین اهنگ را بنوازند
روزگار اگر دست من بود
در اغوشت پناه گرفته
تا ابد در انجا میماندم
بانوی من
تو لب تر میکردی و تا عین را به زبان می اوردی
عاشق میشدم به تو در ثانیه هزار بار...