ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم
یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم
عاشقی را دوست دارم عاشقان را دوستر
صدهزاران دل برای عاشقی پر خون کنم
سوختم در عاشقی تا ساختم با عاشقان
عاجزم در کار خود یارب ندانم چون کنم
آتشی دارم درین دل گر شراری بر زنم
آب دریاها بسوزم عالمی هامون کنم
آب دریاها بسوزد کوهها هامون شود
من ز دیده چون ببارم آبها افزون کنم
مسکن من در بیابان مونس من آهوان
هر کجا من نی زنم از خون دل جیحون کنم
گر شبی خود طوق گردد دست من در گردنش
طوق فرمان را چو مه در گردن گردون کنم
سنایی
Giống
Bình luận
Đăng lại
یوسف مرادعلی وند
Xóa nhận xét
Bạn có chắc chắn muốn xóa nhận xét này không?
Mona2
Xóa nhận xét
Bạn có chắc chắn muốn xóa nhận xét này không?
علیرضا عباسی
Xóa nhận xét
Bạn có chắc chắn muốn xóa nhận xét này không?