ندیدمت هرگز، ولے به دیده میمانی
مثال سیب گلاب نچــــــــیده میمانی
خیالهاے تو یک دم رها نمیڪندم
به مرغ از قفسے پرڪشـــیده میمانی
تمام زمزمههایم هوایے توست
تویے ڪه چون غزلے ناشنیده میمانی
از آن زمان ڪه همه ذهن من شدهاے
به صاحبے ڪه دلم را خریـــده میمانی
چگونه میشود این ماجراے در پنهان؟
نســےم صبحدمــے و وزیــــده میمانی
همین بس است مرا، هر ڪجا ڪه هستے باش
تو عشق ناب به دل آرمــــیده میمانی
هنوز من نسرودهام تو را، چه یلداوار
به شعـــرهاے بلند و قصــیده میمانی
حسن_بیگی
Mi piace
Commento
Condividi
علیرضا عباسی
Ellimina il commento
Sei sicuro di voler eliminare questo commento ?