با من بیچاره چهسان کردهای
حال مرا بس نگران کردهای
آنچه که بگذشت نهان بین ما
راحت و بی پرده عیان کردهای
میزنیام تیر ز مژگان ُبتا
طاق دو ابروی کمان کردهای
ولوله بر پا شده در شهر دل
زلزله در کشور جان کردهای
با تو چنانم که چنین میکنی؟
بی تو چنینم که چنان کردهای؟
گلشن امید و بهارم کنون
عرصهی تاراج خزان کردهای
گشته روانم ز جفایت پریش
اشک من از دیده روان کردهای
منطبق منطق اُلفت نبود
آنچه به احساس و گمان کردهای
ناز تورا چونکه بجان میخرم
جان مرا قیمت نان کردهای
نام مرا چون همهی عاشقان
در همه جا ورد زبان کردهای
با من تنها ننمودی چنین
کاین همه را با همگان کردهای
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری