ظلم است تو باشی و هوا سرد نباشد
درمان بشوی بر دل من درد نباشد
از کوچه ی ما رد بشوی دیر بفهمم
خواهش شوم و وقت عقبگرد نباشد
سخت است تو فردین شوی و شب سر راهم
یک بی صفت جانی ولگرد نباشد
غیر از تو کسی خواستگارم شده باشد
در چشم پدر بهتر از او مرد نباشد
بی شرط و شروطی بشوم راهی بخت و
کس با خبر از حالم و همدرد نباشد
من ساده بخندم به تو و این گذر سخت
فردا سخنی غیر خودش کرد نباشد
من مادر خوبی بشوم یک زن کامل
بر روی زمان دکمه ی برگرد نباشد
حالا که کسی نیست بیا و بغلم کن
اصلا به جهنم که هوا سرد نباشد!
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری