باز دلتنگم... نمی دانم ...تو حتما بیشتر...
مهربانم! دوستت دارم ...تو از من بیشتر؟!
در خیال خود میان دفتر اوهام دل
مینویسم: او مرا از جان و ازتن بیش...تر...
از غبار وهم گردد روزن امید دل -
رقص نورش خوشتر و سوسوی روزن بیشتر
میروی " دامن کشان " از ساحل احساس من
میزنی بر التهاب موج ، دامن بیشتر
میشناسم کوچه های" هفت شهر عشق" را
از کف دست تو و هر کوی و برزن بیشتر
دلخوشم از شعر شور انگیز و می ریزم فقط
آب توی آسیاب بخت دشمن بیشتر
بیتو می گیرد دل دیوانه ی تنهایی ام
میپرد پلک دل از سنگ فلاخن بیشتر
کفتر جَلد تو را تا باز گردانم به بام
دام را گستردهتر گردانم ارزن بیشتر
خاکِ گلدان توام ، ... تا بشکفی در قلب من
مینوازم در خود آهنگ شکفتن بیشتر
کوه عشقم تیشهی غم گر زنی بر سینهام
میگشاید پیش رویت گنج و معدن بیشتر
هرچه بنیانِ دلم را میکنی بی پایهتر
میشود اندیشه در راه تو متقن بیشتر