من از عشق لبریزم 
هوا سرد است 
من از عشق لبریزم 
چنان گرمم 
چنان با یاد تو در خویش سرگرمم 
که رفت روزها و لحظهها از خاطرم رفته است 
هوا سرد است اما من 
به شور و شوق دلگرمم 
چه فرقی میکند فصل بهاران یا زمستان است؟ 
تو را هر شب درون خواب میبینم… 
تمام دستههای نرگس دیماه را در راه میچینم 
و وقتی از میان کوچه میآیی 
و وقتی قامتت را در زلال اشک میبینم 
به خود آرام میگویم: 
دوباره خواب میبینم! 
دوباره وعدهی دیدارمان در خواب شب باشد 
بیا… 
من دستههای نرگس دی ماه را در راه میچینم 
 
لیلا مؤمنپور
		
喜欢
			
			 评论 		
	
					 分享				
						 
											 
		