غلط بوده قیاس خنده‌اش با پسته‌ی خندان
و یا تشبیه موهایش به شب‌های بلوچستان

غلط کردم بدون درک از مستی غزل گفتم
و خیلی سرسری گفتم لبش انگور کردستان!

چنان لب سوز و لب دوز و چنان خوش طعم و خوش رنگ است
لبانش طعنه‌ها می‌زد به چایی‌های لاهیجان!

و فهمیدم که آن "اخم" و "لب" و "موی" ِفرَش یعنی
""الف‌ها" "لام"ها و"میم"های اول "قرآن"!

گلم با چادرش در" جمعه‌ای" سمت "مصلا" رفت
"غزل" گو شد از آن موقع "خطیب جمعه‌ی تهران"

صدای تق تق کفشش به جانم لرزه‌ای افکند
که در کرمان صدای نعره‌ی آغا محمدخان...

چه دانستم که این سودا مرا زین‌سان کند مجنون
و بی‌زر هر که عاشق شد گرفته درد بی‌درمان...

#احمد_جم