احوال دلم یک سَره باران شده بی تو
دیوانه در این شهر فراوان شده بی تو

یک لحظه تو را دیدم و عمری دل زارم
چون موی تو در باد پریشان شده بی تو

بی بال و پری در هوس وصلِ تو دائم
پابند غمی گوشه ی زندان شده بی تو

با مهرِ کسی جان به هم ریخته دیگر
هرگز نشد آباد که ویران شده بی تو

بی‌خانه زیاد است ولی قلب من عمری
آواره تر از کوچه خیابان شده بی تو

جان دادن اگر سخت‌ترین کار جهان است
آسان شده آسان شده آسان شده بی تو

گفتند که پرسیده ای از حال من انگار
احوال دلم یک سَره باران شده بی تو،،،

‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎