عشق را سبد سبد، ریختم به پای تو
خویش را نفس نفس، باختم برای تو
شعله شعله می شکفت، عشقِ تو درونِ من
قطره قطره می شدم، آب در هوای تو
دم بدم چنان نسیم، می وزیدم و بشوق
لحظه لحظه می زدم، بوسه دست و پای تو
لخته لخته قلبِ خویش، روز و شب گریستم
لحظه لحظه بشنوم، بانگِ خنده های تو
آذرخشِ درد را، بهرِ تو سپر شدم
چون درختِ عاشقی، سوختم به جای تو
پر شکسته در قفس، مانده ام که تا شود
آسمانِ بیکران، تا ابد سرای تو
عباس مولایی
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری