ابرو کج و نگاه کج و زلف یار کج
دوران کج و زمانه کج و روزگار کج

رامم نشد به هیچ فسون پیچ زلف تو
پیچیده ام بخود من از این شاه مار کج

زنجیر گردن دل دیوانه را دهد
هر دم به دست کج کُلهی روزگار کج

دل ها به چین طره پر پیچ و تاب تو
رفتند و کم شدند در این رهگذار کج

با راستان کجی همه خود راست گویمت
ای چرخ کجمدار امان زین مدار کج

لعلی نمیرسد به تو زین ره که می رود
راهیست همچو زلف تو باریک و تار و کج

لعلی_تبریزی