خانه به خانه ، دَر به دَر، کوچه به کوچه ، کو به کو
شرح فراق گویمت ، نقطه به نقطه، مو به مو
ساحل عافیت زِبس گوش وفاق کر شده،
دردِ دلِ نَزارِ خود جز به کرانه ها مگو
بیهُده بهر زندگی رنجه مدار جان وتَن
با همه بی خدایگان ، باش! مباش روبه رو
گرچه امید بسته ای دل به وفای مَهوشی
لیک در این خیال خوش ، بیش مَبند دل به او
دفتر خاطرات من پرزِ شرار و شور شد
تا کِی از این نوشته ها پَر بِکَنَم دَهَم به جو
مَعْبَرِ زندگی پر از سنگ و کلوخ و خار شد
زودبه خانه ات درآ، تا نَشِکسته ای سبو
یا بِهِلَم زِبَند این جهل و تباهی درون
یا به شرارِ قهرِ خود سِرِّ دِلَم بریز رو
تاکِی از این درآمدن ، بر درِ دیگری شدن؟!
چند در آستان دل ؟گوهرِ بختْ جست و جو!
یا به بقای زندگی ذِلّت جان خرید ،یا
بهرِ نمازِ عشق از خون خودم کنم وضو
لذّت زندگی در این دایره با تو هست و بِس
بی تو و لطف و مِهرِ تو ، مرگ کُنَندم آرزو
وحید_فرجی_شیشوان