قفل سنگین خورده با بغض تو صد در بین ما
غیر از این دیوار چیزی نیست دیگر بین ما

یاد آن #یکشنبه های سبز بارانی به خیر
رفت و آمد داشت بیش از صد کبوتر بین ما

از همان روزی که نبضم در کنارت تند زد
سنگ ها انداختند این قوم کافر بین ما

ابتدا لبخندهامان از دهان افتاد و بعد
در گرفت این گونه جنگی نابرابر بین ما

با نگاهی سرد، فصل انجماد آغاز شد
تا قضاوت می کند امروز خنجر بین ما

عاقبت روزی که می آیی برای دیدنم
فاصله انداخته یک سنگ مرمر بین ما