چیست آن فتنه که با تیر و کمانم می زنی
وه چه تیری که تو برروح و روانم می زنی
نه فقط فردی عطوف بلکه جهانی معرفت
پس چرا با نیشتر شک و گمانم می زنی
دیگرآن روی چوماهش مپسنداینگونه شاد
چونکه باآن اینچنین آتش به خانم می زنی
از سر لطف تو بیا دور و بر من یک زمان
بابهارت پای خویش براین خزانم می زنی
صورت زیبای تو چون بدر ماه درآسمان
شرح و بیانی نغز گونه بر توانم می زنی
تا وزد باد صبا یک بار دیگر بر چمن
عمر کوتاه رعد و برقی از یمانم می زنی
دست بردارتوازاین خبط وخطای نا صواب
تا به کی اینگونه تو طعن کلانم می زنی
آبدیده گشته ام بیمی ندارم زین حساب
بی مهابا تو چنین چوب عیانم می زنی
بر دل کاظم زدی آتش ز مهرت ای رفیق
دود آن را تو کنون بر این زبانم می زنی
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری