زمین تشنه هوا ابری دلم طوفان تنت آتش
تن تبدار من هیزم گل پیراهنت آتش

لبت شیراز کندوها دو چشمت چین آهوها
سیه ابرو عسل بانو تمام میهنت آتش

چنان با خنده در باغ دلم آتش زدی بانو
که چشمم شعله شعله می زند بر دامنت آتش

تنت موزون تر از پیچ و خم باد سحرگاهان
سرت سردار زیبایی شکوه گردنت آتش

طلوع صبح اندامت میان بستر دستم
زند آتش به جانم ای نگاه روشنت آتش

تو با امواج لغزان سپیداران اندامت
زدی حتی به جان و خانمان دشمنت آتش

گریبان تو و دستم ترنج سینه و دندان
صدای ناله ات لذت طنین شیونت آتش

هم آغوش تو در بستر شدم حجمی ز خاکستر
مرا بوسیدنت باران تو را بوسیدنت آتش



سعید_نوری