چقدر حال مرا خوب کرد لبخندت
درون چایی تلخم بریز از قندت

 تو بهترین اثر خالق جهان منی
عجب نبود که الهام میگرفتندت

 بحق که موی تو افشاندنی ترین عشق است
اگر که باد بهار است آرزومندت

 ادای شیر در آورده اند بی هنران
که آهوانه نیفتاده اند در بندت

 من آفریده ات شده بودم  به اولین دیدار
بکُش به خنجر چشمان خویش دلبندت

 منم همان که جهان را به تار موت فروخت
بپرس از همه عالم که؟ میخرد چندت؟

رضا_محمدی