افسانه شده ...ورد زبان ها شده بی تو
این نامه که با خون دل امضا شده بی تو
 
ربطی به سجل و گذر عمر ندارد
پشت من و این خانه اگر تا شده بی تو
 
احساس غریبی به فراگیری ِ دنیا
در بقچه ی تنهایی من جا شده بی تو
 
حوضی که نشد پر شود از ماهی قرمز
با اشک من اندازه ی دریا شده بی تو
 
شاکی شده خورشید هم از دست نبودت
روز است ولی روز مبادا شده بی تو
 
شب ها به چه جان کندنی از نیمه گذشتند
تقویم ، سراسر شب یلدا شده بی تو
 
این مسأله مبهم شده و حل شدنی نیست
دل بوده زمانی و معما شده بی تو . . .