‍ بازداری بر دل تنگم تلنگر میزنی
مثل ٱتش در میان سینه ام گر میزنی

بازهم داری برایم ناز بی حد میکنی
سازنی راهم به آهنگ تأثر میزنی

باتو احساس خوش عشق خدایی داشتم
خط براین عشق خدایی با تکبر میزنی

راه صاف خانه را با دیدنم کج میکنی
زیر لب هم یک تبسم با تمسخر میزنی

گفتمت از چهره ی زیبای خودنقشی بکش
نقش بر بوم دلم فوق تصور میزنی

عاشقی کار دل و من دل برایت داده ام
دل نبستی بادلم حرف از تنافر میزنی

هی تورا با دست پیش خویشتن می اورم
هي مرا پس میزنی با پا میانبر میزنی

نازنین درمورد من چی تصور میکنی
کاین همه حرف از تکبر يا تفاخر میزنی

برسر عشقت به حال وروز بد افتاده ام
سربه این بدحال درگیر از تکدر میزنی؟