اذان عاشقی خواندی گمانم وقت دیدار است
دلم را پس نمیگیرم بدون عشق بیمار است
سرایت کرده چشمانت به شبهایی که دلتنگم
دلم در گیر احساسی که در چشمت پدیدار است
نگاهم می کنی چون گل شکوفا می شوی در من
شدم مست از گل رویت و عطری را که سر شار است
شده مجروح قلبی که صدای خسته ای دارد
دعایت مرحمی باشد به این جسمی که تبدار است
دلم جز تو نمی خواهد نشستی کنج احساسم
هنوزم طرح موزون نگاهت را خریدار است
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری