گفته بودی عاشقم جانم خودم را باختم
کم کمک از شوق دیدارت ، به خود میتاختم
روز آغازین نوشتی شعر کوتاهی ولی
من به عشق نام تو صد شعر دیگر ساختم
روز دوم گفته بودی دوستم داری و من
بی تأمل خویش را پنهان زِ عشقت ساختم
روز سوم امدی گفتی که دلتنگ توام
آمدم در مدح چشمانت غزلها ساختم
روز دیگر امدی گفتی کجایی بی وفا
مدتی لنگر کنار چشم تو انداختم
در دلم عشقت چه غوغایی به بار آورده بود
در میان آتش عشقت ،، خودم را ساختم
حال ماندم ، دوستی ،همدم و یا دشمن بگو
گم شدم در عشق اما ، من تو را نشناختم
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری